سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و مرثیه حضرت زینب در اسارت

شاعر : توحید شالچیان ناظر
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قالب شعر : غزل مثنوی

صبر گلــواژۀ نــابی است که زینب دارد          عشق عنوان کتابی است که زیـنـب دارد

شبنم صبح به رقص آمد و بر یاس نوشت          اشک از جنس گلابی است که زینب دارد


در زمین ظرفیت جلوه ی او پیــدا نیست          آسمان وسعت قابی است که زیـنـب دارد

اسکتوا گفتن لبهای ترک خورده بس است          شام تسخیر خطابی است که زیـنـب دارد

وتر مدیون قنوتی است که در زنجیر است          ستر مــدیون حجابی است که زینب دارد

سرفــرازیــم اگر وقـت مکــافــات عمــل          همه از لطف حسابی است که زینب دارد

وجد با شــوق به پــابوس قــلم آمده است          مثــنــوی از پی بیـت الغــزلـم آمـده است

قبله می خواست که این قـبـله نما بشناسد          مثنوی خواست که این عاطفه را بـشناسد

کیست این عاطفه ی دهر پــرستــار امام          خلــوت سینـه ی او محــرم اســرار امام

کیست این معــرفت لایــتــنــاهـی؟ زینب          شــاهــبــاز حــرم ســتــر الــهــی زیـنب

تا به رگهای زمین خون زمان جاری بود          این عــقــیــله نـفـسـش گـرم فداکاری بود

باورش سخت که در معرکه بی یاور شد          یک بغل غصه هم آغوش همین خواهر شد

روی تل رفــتــه بپــرسیـد چه ها می بیند          این سر کیست که از سینه جدا می بیـند؟

اول خونجــگــری بود که مــادر را دیــد          به ســراشــیــبــی گــودال بــرادر را دید

دشت هر گوشه معمای به هم ریخته داشت          منظری شکل هجاهای به هم ریخته داشت

دشت از اهل حرم موی پریشان میخواست          وسط هـلـهـله ها پــاره گریبان میخواست

زیــنــبی ماند و سر بی سر و سامانی ها          کــودکــان حـــرم و دست به دامــانـی ها

زینب است و سر زلفی که رها در باد است          خیمه در خیمه سکوتی که پر از فریاد است

آتشی داشت از ایــن غــائــلـه ها پا میشد          بی بـــرادر ســفــری داشت مــهـیـا میشد

بی برادر سفــری داشت اســارت را دید          آفـــتــاب حـــرم الله جـــســارت را دیـــد

کوفه از دختر صدیقه حـیــا کـرد؟ نـکرد          شام با غــربت این قــافـله تا کرد ؟ نکرد

خیزران حرمت آن کام نگه داشت؟ نداشت          طفل شش ماهه بپرسید گنه داشت؟ نداشت

زین سفر ظهرعطش ظهر محن خاطره ماند          ظهر هفتاد و دو بی غسل و کفن خاطره ماند

باورش سخت که در معرکه بی یاور شد          یک بغل غصه هم آغوش همین خواهرشد 

نقد و بررسی